آرايه هاى ادبی ابيات ادبیات فارسی2
درس اول
“هماى رحمت
على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را! كه به ماسوا فكندى همه ساي هى هما را
هماى رحمت (حضرت على (ع)) هماى رحمت (رحمت به هما)/ استعاره تشبيه
دل اگر خداشناسى همه در رُخِ على بين به على شناختم من، به خدا قسم، خدا را
دل انسان على/ مجاز خدا/ تكرار دل و رخ/ تكرار مورد خطاب قرار دادن دل/ تناسب تشخيص
مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ارنه دوزخ به شرارِ قهر سوزد همه جانِ ماسوا را
سحاب رحمت (رحمت به سحاب)/ سحاب رحمت (حضرت على (ع))/ تشبيه استعاره
دوزخ و شرار و سوزد تناسب
برو اى گداى مسكين در خان هى على زن كه نگينِ پادشاهى دهد از كرم گدا را
انما وليّكم الله و رسوله و در خان هى كسى را زدن (از كسى كمك و پناه خواستن)/ تلميح كنايه
الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون (اشاره به بخشيدن انگشتر به گدا در حين
نگين (انگشتر) گدا/ مجاز نماز از سوى حضرت على (ع))/ تكرار
به جز از على كه گويد به پسر كه قاتلِ من چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا؟
به ضربت خوردن حضرت على (ع) به دست ابن ملجم و تقاضاى حضرت على (ع) از امام حسن تلميح
اسير (ع) براى مدارا با ابن ملجم/ تكرار
به جز از على كه آرد پسرى ابوالعجايب كه عَلَم كند به عالم شهداى كربلا را؟
كه (چه كسى) و كه (حرف ربط) [اين جناس ضعيف اشاره به واقع هى كربلا/ جناس تام تلميح
علم كردن (به پا كردن و راه انداختن) علم و عالم/ كنايه است.]/ جناس
چو به دوست عهد بندد ز ميانِ پاك بازان چو على كه م ىتواند كه به سر بَرَد وفا را؟
به سر بردن به داستان ليلة المبيت (خوابيدن حضرت على (ع) به جاى پيامبر در بستر)/ كنايه تلميح
كه (چه كسى)، چو (وقت ىكه) و چو (مثل) / جناس تام ( وفا (تا پايان وفادار ماندن) / جناس تام (ضعيف
عهد و وفا كه (حرف ربط) / تناسب
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيّرم چه نامم شهِ ملكِ لافَتى را!
لا فتى الّا على لا سيفَ الّا ذوالفقار (هيچ جوانمردى چون على و هيچ شمشيرى چون ذوالفقار تلميح
شاه حضرت على مُلك لافتى (اضافه ى تشبيهى)/ استعاره توانمش / تشبيه نيست)/ تكرار
3
“آراي ه هاى ابيات كتاب هاى درسى
به دو چشم خون فشانم، هله اى نسيمِ رحمت كه ز كوى او غبارى به من آر توتيا را
/« را » و « آر » نسيم رحمت (رحمت به نسيم)/ قلب اى نسيم رحمت/ تشبيه تشخيص
چشم خون فشان (اشكبار و ناراحت) كنايه
به اميد آن كه شايد برسد به خاك پايت چه پيام ها سپردم، همه سوزِ دل، صبا را
پا و دل پيام به صبا سپردم/ تناسب تشخيص
چو تويى قضاى گردان، به دعاى مستمندان كه ز جان ما بگردان رهِ آفتِ قضا را
ز جان ما بگردان (از ما دور كن) كنايه
چه زنم چو ناى هر دم، ز نواى شوق او دم؟ كه لسانِ غيب خو شتر بنوازد اين نوا را
دم دوّم (سخن) چو ناى/ مجاز ناى و نواى/ تشبيه دم (لحظه) و دم (سخن)/ جناس جناس تام
همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهى به پيام آشنايى بنوازد آشنا را
نسيم اين بيت از حافظ است كه شهريار در شعر خود استفاده كرده است./ تشخيص تضمين
آشناى دوم (شاعر و عاشق) آشناى اول (معشوق)/ استعاره صبحگاهى آشنا را بنوازد/ استعاره
ز نواى مرغِ ياحق بشنو كه در دلِ شب غمِ دل به دوست گفتن چه خوش است شهريارا
غم دل را گفتن، چه خوش است دل شب (اضاف هى استعارى)/ پارادوكس استعاره
“بياموزيم
آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرع هى كار به نام من ديوانه زدند
انّا عرضنا الامانة على السّموات و الارض … (اشاره به قبول كردن امانت عشق از جانب تلميح
بار امانت (عشق يا مسئوليت يا خلافت حضرت على بار امانت (امانت به بار)/ استعاره انسان)/ تشبيه
بار و كار آسمان بار امانت را نكشيد/ جناس من (انسان)/ تشخيص (ع))/ مجاز
بيستون بر سر راه است، مباد از شيرين خبرى گفته و غمگين دل فرهاد كنيد
شيرين و فرهاد و بيستون اشاره به داستان شيرين و فرهاد/ تناسب تلميح
بيستون (موانع و مشكلات)، شيرين (آزادى) / فرهاد (آزاد ىخواه) استعاره
درس دوم
“رستم و اشكبوس
دليرى كجا نام او اشكبوس همى بر خروشيد بر سانِ كوس
بر سانِ كوس تشبيه
بيامد كه جويد زايران نَبرد سَرِ هم نبرد اندر آرد به گرد
مصراع دوم (شكست دادن حريف) كنايه
بشد تيز رُهّام با خُود و گبر همى گَرد رزم اندر آمد به ابر
گبر و ابر/ مصراع دوم (گرد و خاك رزم به ابر رسيد)/ جناس مصراع دوم (شدت جنگ)/ اغراق كنايه
خود و گبر و رزم ابر (آسمان)/ مراعات نظير مجاز
برآويخت رُهّام با اشكبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و كوس
بوق و كوس تناسب
4
به گُرز گران دست بُرد اشكبوس زمين آهنين شد سپهر آبنوس
زمين آهنين شد (زمين براى تحمّل ضربات اشكبوس مانند آهن سخت شد)/ اغراق
سپهر و آبنوس زمين و سپهر/ تشبيه تناسب
برآهيخت رُهّام گرز گران غمى شد زپيكار دست سران
گران و سران [اين جناس ضعيف است چرا كه علاوه بر يك حرف، يك حركتِ آ نها نيز متفاوت است.] جناس
چو رُهّام گشت از كشانى ستوه بپيچيد زو روى و شد سوى كوه
روى و سوى مصراع دوم (فرار كرد)/ جناس كنايه
ز قلب سپاه اندر آشفت توس بزد اسب كايد برِ اشكبوس
بزد اسب (اسب را آماده ى حركت كرد) كنايه
تهمتن برآشُفت و با توس گفت كه رُهّام را جام باده ست جُفت
گفت و جفت مصراع دوم (رهام اهل جنگ نيست، اهل بزم است)/ جناس كنايه
تو قلب سپه را به آيين بدار من اكنون پياده كنم كارزار
در مصراع دوم « ك» واج آرايى
كمانِ ب هزه را به بازو فكند به بند كمر بر، بزد تير چند
كمان و تير بند و چند/ تناسب جناس
خروشيد كاى مرد رزم آزماى هماوردت آمد مشو بازِ جاى
مشو باز جاى (فرار نكن) كنايه
كُشانى بخنديد و خيره بماند عنان را گران كرد و او را بخواند
عنان را گران كرد (ايستاد) كنايه
بدو گفت خندان كه نام تو چيست؟ تنِ ب ىسرت را كه خواهد گريست؟
كه (حرف ربط) و كه (ضمير پرسش) تن و سر / جناس تام مصراع دوم (خواهى مُرد)/ تناسب كنايه
تهمتن چنين داد پاسخ كه نام چه پُرسى كزين پس نبينى تو كام
نام و كام/ نبينى تو كام (مى ميرى) جناس
مرا مادرم نامْ مرگ تو كرد زمانه مرا پُتك تَرگ تو كرد
« م» مرگ و ترگ/ واج آرايى مصراع دوم (روزگار مرا وسيل هى مرگ تو قرار داده)/ جناس كنايه
من به پتگ ترگ تو مصراع دوم / تشخيص (مصراع دوم)/ تشبيه « ت» مصراع اول/ واج آرايى
كُشانى بدو گفت بى بارگى به كُشتن دهى سر به يكبارگى
بارگى (اسب) و بارگى (دفعه) [اين جناس ضعيف است چرا كه اين دو كلمه جزئى از كلمات جناس تام
سر (خود) ب ىبارگى و يكبارگى هستند.]/ مجاز
تهمتن چنين داد پاسخ بدوى كه اى بيهُده مرد پرخاش جوى
« د» واج آرايى
5
“آراي ه هاى ابيات كتاب هاى درسى
پياده نديدى كه جنگ آورد سرِ سركشان زير سنگ آورد؟
جنگ و سنگ مصراع دوم (شكست دادن حريف)/ جناس كنايه
به شهر تو شير و نهنگ و پلنگ سوار اندر آيند هر سه به جنگ؟
شهر (سرزمين) شير و نهنگ و پلنگ/ مجاز شير و نهنگ و پلنگ (پهلوانان)/ تناسب استعاره
ه ماكنون تو را ا ىنبرده سوار پياده بياموزمت كارزار
سوار و پياده تضاد
پياده مرا زان فرستاده توس كه تا اسب بستانم از اشكبوس
« س» واج آرايى
كُشانى پياده شود، همچو من بدو روى خندان شوند انجمن
همچو من تشبيه
پياده به از چون تو پانصد سوار بدين روز و اين گردش كارزار
چون تو پياده و سوار / تشبيه تضاد
كُشانى بدو گفت: با تو سِليح نبينم همى جز فسوس و مِزيح
بدو گفت رستم كه تير و كمان ببين تا هم اكنون سرآرى زمان
تير و كمان كمان و زمان/ تناسب سر آرى زمان (بميرى)/ جناس كنايه
چو نازش به اسب گران مايه ديد كمان را به زه كرد و اندر كشيد
كمان و زه تناسب
يكى تير زد بر برِ اسب اوى كه اسب اندر آمد ز بالا به روى
بر (حرف اضافه) و بر (پهلو) [اين جناس ضعيف مصراع دوم (سرنگونى اسب)/ جناس تام كنايه
اوى و روى اسب / جناس است.]/ تكرار
بخنديد رستم به آواز گفت كه بنشين به پيش گرا نمايه جفت
مصراع دوّم جفت (اسب)/ طنز گفت و جفت / استعاره جناس
سزد گر بدارى سرش در كنار زمانى بر آسايى از كارزار
مصراع اول (ه منشين شدن) كنايه
كمان را به زه كرد زود اشكبوس تنى لرز لرزان و رُخ سندروس
تن و رخ، كمان و زه رخ سندروس (ترسان)/ تناسب تنى لرز لرزان (ترسان)/ كنايه كنايه
به رستم بر آن گه بباريد تير تهمتن بدو گفت بر خيره خير
جزئى از كلم هى خير ه خير است.] « خير » تير و خير [اين جناس ضعيف است چرا كه جناس
همى رنجه دارى تن خويش را دو بازوى و جان بدانديش را
تن و بازو و جان تناسب
تهمتن به بند كمر بُرد چنگ گُزين كرده يك چوبه تيرخدنگ
يكى تير الماس پيكان چو آب نهاده بر او چار پرّ عقاب
بر و پر چو آب / جناس تشبيه
6
كمان را بماليد رستم به چنگ به شست اندر آورده تير خدنگ
كمان و تير و شست تناسب
براو راست خم كرد و چپ كرد راست خروش از خم چرخ چاچى بخاست
چپ و راست/ راست (دست راست) و راست (صاف)/ تضاد و تناسب جناس تام
چرخ چاچى (كمان) استعاره /« چ» و « خ» خروشيدنِ كمان/ واج آرايى تشخيص
چو سوفارش آمد به پهناى گوش ز شاخ گوزنان برآمد خروش
خروشيدن كمان شاخ گوزنان (كمان)/ تشخيص مجاز
چو بوسيد پيكان سرْانگشت اوى گذر كرد بر مُهر هى پُشت اوى
پيكان سرانگشت را بوسيد مصراع اول (رها شدن تير از كمان) / تشخيص كنايه
بزد بر برو سين هى اشكبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس
بر (حرف اضافه) و بر (پهلو) [اين جناس مصراع دوم (آسمان از رستم تشكر كرد)/ جناس تام كنايه
برو سينه و دست آسمان بوسه زد / تناسب ضعيف است.]/ تشخيص
قضا گفت گير و قَدَر گفت ده فلك گفت احسنت و مه گفت زه
مه و زه فلك و مه / جناس قضا و قدر/ تناسب قضا و قدر و فلك و مه گفتند/ تناسب تشخيص
كُشانى هم اندر زمان جان بداد چنان شد كه گفتى ز مادر نزاد
مصراع دوّم [ اغراق [ضعيف /« ا » مصوّتِ واج آرايى
“بياموزيم
خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است باد خنك از جانب خوارزم وزان است
« ز» و « خ» خزان و وزان/ واج آرايى جناس
بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است بيار باده كه بنياد عمر بر باد است
باده و باد/ قصر امل (امل به قصر)/ جناس بنياد عمر بر باد است (ناپايدارى دنيا)/ تشبيه كنايه
در مصراع دوم « ب» در مصراع اوّل/ واج آرايى « س» بيا و بيار/ واج آرايى جناس
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
« ب» ناليدن سنگ/ وا جآرايى چون ابر/ تشخيص ناله كردن سنگ در فراق معشوق/ تشبيه اغراق
درس سوم
“حمل هى حيدرى
دليران ميدان گشوده نظر كه بر كينه اوّل كه بندد كمر
كه (حرف كمر بستن (اقدام كردن)/ جناس تام گشوده نظر (با دقت نگاه مى كردند)/ كنايه كنايه
ربط) و كه (ضمير پرسش) [اين جناس ضعيف است.]
كه ناگاه عمرو آن سپهر نبرد برانگيخت اَبْرَش برافشاند گَرد
مصراع دوم (براى جنگ وارد ميدان شد) عمرو به سپهر نبرد/ كنايه تشبيه
7
“آراي ه هاى ابيات كتاب هاى درسى
چو آن آهنين كوه آمد به دشت همه رزمگه كوه فولاد گشت
مصراع دوم (ميدان جنگ براى تحمّل عمرو چون كوهى از فولاد آهنين كوه (عمرو)/ اغراق استعاره
آهن و فولاد، كوه و دشت رزمگه به كوه فولاد / تناسب دشت و گشت/ تشبيه شد)/ جناس
بيامد به دشت و نفس كرد راست پس آ نگه باستاد همرزم خواست
نفس راست كردن (آرام گرفتن) كنايه
حبيبِ خداىِ جهان آفرين نگه كرد بر روى مردان دين
«-ِ» واج آرايى
همه برده سر در گريبان فرو نشد هيچ كس را هوس، رزم او
سر و در سر در گريبان فرو بردن (سر پايين انداختن از روى شرم) / جناس كنايه
ب هجز بازوى دين و شير خدا كه شد طالب رزم آن اژدها
شير خدا بازوى ___*[ض0‡__دين (اضافه ى استعارى)/ استعاره بازوى دين (حضرت على (ع))/ استعاره استعاره
شير و اژدها اژدها (عمرو)/ تناسب (حضرت على (ع))/ استعاره
برِ مصطفى بهر رخصت دويد ازو خواست دستورى امّا نديد
دستور را نديد بر و بهر [اين جناس ضعيف است.]/ حس آميزى جناس
به سوى هژبر ژيان كرد رو به پيشش برآمد شه جنگ جو
رو و جو شه جنگجو (حضرت على (ع))/ جناس هژبر ژيان (حضرت على (ع))/ استعاره استعاره
قسمتى از كلم هى جنگجو است.] « جو » [اين جناس ضعيف است چرا كه
دويدند از كينِ دل سوى هم درِ صلح بستند بر روى هم
سوى و روى ، در و بر درِ صلح (صلح به درى تشبيه شده است كه آ نها آن را بستند.)/ جناس تشبيه
فلك باخت از سهمِ آن جنگ رنگ بوَد سهمگين جنگ شير و پلنگ
جنگ و رنگ/ شير و پلنگ (دو پهلوان)/ جناس رنگ باختن (ترسيدن)/ استعاره كنايه
رنگ باختن فلك شير و پلنگ/ تشخيص تناسب /« گ» واج آرايى
نخست آن سيه روز و برگشته بخت برافراخت بازو چو شاخ درخت
سيه روز (بدبخت و بيچاره) چو شاخ درخت / كنايه تشبيه
سپر برسرآورد شير الِه عَلَم كرد شمشير آن اژدها
شير و اژدها سپر و سر/ تناسب اژدها (عمر)/ جناس شير اله (حضرت على (ع))/ استعاره استعاره
بيفشرد چون كوه پا بر زمين بخاييد دندان به دندان كين
چون كوه/ مصراع اول (استوار و مصمم شدن)، مصراع دوم (عصبانيت)/ تشبيه كنايه
دندان كوه و زمين/ تكرار تناسب
چو ننمود رخ شاهد آرزو به هم حمله كردند باز از دو سو
شاهد آرزو (آرزو به شاهد)/ مصراع اول (هيچ يك بر ديگرى پيروز نشد)/ تشبيه كنايه
چو و دو [اين جناس ضعيف است.] جناس
8
نهادند آورد گاهى چنان كه كم ديده باشد زمين و زمان
زمين و زمان زمين و زمان (هم هى موجودات)/ جناس زمين و زمان كم ديده باشد/ مجاز تشخيص
زبس گَرد از آن رزمگه بردميد تن هر دو شد از نظر ناپديد
كلّ بيت (شدّت جنگ) كنايه
زره لَخت لَخت و قبا چاك چاك سر و روى مردان پر از گرد و خاك
گرد و خاك/ سر و روى/ تناسب زره و قبا/ تناسب كل بيت (شدّت جنگ)/ تناسب كنايه
چاك و خاك جناس
چنين آن دو ماهر در آداب ضرب ز هم رد نمودند هفتاد حرب
« رد » و « در » ضرب و حرب/ قلب حرب (آلت جنگ)/ جناس مجاز
شجاع غضنفر وصىّ نبى نهنگِ يم قدرت حق، على
غضنفر و نهنگ/ يم قدرت (قدرت به يم)/ تناسب على (ع) به نهنگ يم قدرت حق/ تشبيه تشبيه
نهنگ و يم تناسب
چنان ديد بر روى دشمن زخشم كه شد ساخته كارش از زهرِ چشم
روى و چشم خشم و چشم/ تناسب كارش ساخته شد (شكست و ترس بر او چيره شد)/ جناس كنايه
برافراخت پس دستِ خيبر گشا پىِ سر بريدن، بيفشرد پا
دست و سر و پا پا بيفشرد (اصرار كرد و مصمّم شد)/ تناسب جنگ خيبر/ كنايه تلميح
به نام خداى جهان آفرين بينداخت شمشير را شاه دين
شاه دين (حضرت على (ع)) شمشير انداخت (شمشير زد)/ استعاره كنايه
چو شير خدا راند بر خصم، تيغ به سر كوفت شيطان دو دست دريغ
سر و دست/ مصراع دوم (شيطان ناراحت شد)/ تناسب شير خدا (حضرت على (ع))/ كنايه استعاره
چو و دو [اين جناس ضعيف است.] جناس
پريد از رخ كفر در هند رنگ تپيدند بت خانه ها در فرنگ
رنگ از رخ پريدن (ترسيدن)/ رخ كفر (اضاف هى استعارى)/ كنايه استعاره
رخ كفر تپيدن بت خان هها (ترسيدن بت خان هها)/ تشخيص كنايه
غضنفر بزد تيغ بر گردنش درآورد از پاى، ب ىسر تنش
از پاى درآوردن (شكست دادن و به زمين انداختن)/ غضنفر (حضرت على (ع))/ كنايه استعاره
گردن و پا و سر و تن تناسب
دم تيغ بر گردنش چون رسيد سرِ عمرو صد گام از تن پريد
گردن و سر و تن مصراع دوم/ تناسب اغراق
چو غلتيد در خاك آن ژنده فيل بزد بوسه بر دست او جبرئيل
در خاك غلتيدن (كشته شدن)/ ژنده فيل (عمرو)/ كنايه استعاره
بوسه بر دست زدن (تشكر كردن) كنايه
9
“آراي ه هاى ابيات كتاب هاى درسى
“خودآزمايى
از على آموز اخلاص عمل شير حق را دان منزّه از دغل
شير حق (حضرت على (ع)) استعاره
در غَزا بر پهلوانى دست يافت زود شمشيرى برآورد و شتافت
شمشير برآوردن (آماد هى نبرد شدن) كنايه
او خَدو انداخت بر روى علىّ افتخار هر نبىّ و هر وَلىّ
على و ولى هر / جناس تكرار
در زمان انداخت شمشير آن على كرد او اندر غزايش كاهلى
شمشير انداخت (دست از مبارزه كشيد) كنايه
گشت حيران آن مبارز زين عمل وزنمودن عفو و رحم بى محل
« م» واج آرايى
گفت: بر من تيغ تيز افراشتى از چه افكندى مرا بگذاشتى؟
تيغ و تيز جناس
گفت: من تيغ از پىِ حقّ مى زنم بند هى حقّم نه مأمور تنم
تيغ زدن (جنگيدن) حق / كنايه تكرار
شير حقّم نيستم شير هوا فعل من بر دين من باشد گوا…
من به شير من/ تشبيه شير/ تكرار هوا و گوا/ تكرار من به شير حق/ جناس تشبيه
درس هفتم
“خودآزمايى
ثوابَت باشد اى داراى خرمن اگر رحمى كنى بر خوش هچينى
خرمن و خوشه خوش هچين (گدا) / تناسب كنايه
“آواز عشق
هر نفس آواز عشق مى رسد از چپّ و راست ما به فلك مى رويم، عزم تماشا كه راست؟
راست آواز عشق (عشق به آواز)/ جناس تام -1 ديدن 2- گردش)/ تشبيه ) « تماشا » ايهام
چپ و راست چپ و راست/ تضاد (متضاد چپ) و راست (براى چه كسى است)/ تناسب
ما به فلك بوده ايم، يارِ مَلَك بوده ايم باز همان جا رويم جمله، كه آن شهر ماست
فلك و ملك انّا لله و انّا اليه راجعون/ جناس تلميح
خود ز فلك برتريم، وز مَلَك افزو نتريم زين دو چرا نگذريم؟ منزل ما كبرياست
فلك و ملك انّا لله و انّا اليه راجعون/ جناس تلميح
10
بخت جوان يار ما، دادن جان كار ما قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
يار و كار/ جوان و جان/ جناس بخت جوان يار ما (خو شبختيم)/ جناس كنايه
جان و جهان جوان و جهان/ جناس جناس
از مه او مه شكافت، ديدن او بر نتافت ماه چنان بخت يافت، او كه كمينه گداست
مه اول (صورت پيامبر)/ انشقّ القمر (اشاره به شقّ القمر، معجزه ى پيامبر)/ استعاره تلميح
علت شكافتن ماه را اين مى داند كه ماه طاقت مه (صورت پيامبر) و مه (ماه)/ حُسن تعليل جناس تام
ماه، گداست ديدن صورت زيباى پيامبر را نداشت/ تشبيه و تشخيص
ست « والضّحا » بوى خوش اين نسيم از شكن زلف اوست شَعشع هى اين خيال زان رخ چون
علت بوى خوش نسيم را اين مى داند كه نسيم از لاى موهاى پيامبر گذشته است/ حُسن تعليل
زلف و رخ رخ به ضحى (آفتاب)/ تناسب والضحّى (اشاره به آيه ى قرآن)/ تشبيه تلميح
خلق چو مرغابيان زاده ز درياى جان كى كند اين جا مُقام مرغ كز آن بحر خاست؟
مرغ (انسان)/ درياى جان (عالم ملكوت)/ استعاره انّا لله و انّا اليه راجعون/ استعاره تلميح
دريا و بحر و مرغابى خلق چو مرغابيان/ تناسب تشبيه
آمد موجِ اَلَست، كشتىِ قالب ببست باز چو كشتى شكست نوبت وصل و لقاست
آمد موج الست (انسان خلق شد)/ الست بربّكم قالوا بلى (داستان خلقت و روز الست)/ كنايه تلميح
كشتى قالب ببست (جسم انسان شكل گرفت)/ كشتى قالب (قالب انسان به كشتى)/ كنايه تشبيه
موج الست انّا __________لله و انّا اليه راجعون / تشبيه كشتى مصراع دوم (جسم انسان)/ تلميح استعاره
درس هشتم
“تو را مى خوانم
ما اين را از گذشته به ارث م ىبريم / و امروز چهر هى شيلى بزرگ شده است / پس از پشت س ر
نهادن آن همه رنج
چهره ى شيلى چهره ى شيلى (اضافه ى استعارى)/ تشخيص استعاره
به تو نيازمندم، برادر جوان، خواهر جوان!
جوان برادر و خواهر/ تكرار تناسب
به آ نچه مى گويم گوش فرا دار / نفرت غيرانسانى را باور ندارم / باور ندارم كه انسان دشمنى كند
باور تكرار
من برآنم كه با دستان تو و من / با دشمن، روياروى توانيم شد/ و در برابر مجازاتش خواهيم ايستاد
دست (قدرت) مجاز
و اين سرزمين را سرشار خواهيم كرد از شادى/ لذّت بخش و زرّين چون خوش هى گندم
چون خوش هى گندم تشبيه
11
“آراي ه هاى ابيات كتاب هاى درسى
درس نهم
“در بيابان هاى تبعيد
بهارهاى پياپى را در بيابان هاى تبعيد م ىگذرانيم
بهار (فصول و ما هها) مجاز
با عشق خود چه كنيم،
عشق خود (فلسطين) استعاره
در حالى كه چشمانمان پر از خاك و شبنم ي خزده است؟
كلّ مصراع (ماتم و اشك) شبنم ي خزده (اشك) / كنايه استعاره
سرزمين ما، فلسطين، يعنى سبزه زار ما
سرزمين به سبزه زار تشبيه
گ لهايش مانند نقش بر جامه هاى زنانه است
گ لها به نقش تشبيه
ماه آذارش، پشته ها را/ با شقاي قها و نرگ سها مى آرايد
ماه آذار مى آرايد شقايق و نرگس / تشخيص تناسب
ماه نيسانش، دشت ها را/ با شكوفه ها و گل عروس مى شكوفاند
شكوفه و گل تناسب
ماه ايارش، آواز ماست/ كه وقت ظهر در ساي هى آبى رنگ،/ ميان مزارع زيتون مى خوانيم
سايه ى آبى رنگ (آسمان) آواز و م ىخوانيم/ مجاز تناسب
براى حاصل دادن كشتزارها منتظر رسيدن تموز/ و پا ىكوبى دَبكه در موقع درو هستيم
حاصل و كشتزار و درو تناسب
اى سرزمين ما، اى جايى كه جوان ىمان در تو
اى سرزمين ما (سرزمين مورد خطاب قرار گرفته است.) تشخيص
مانند رؤيايى در ساي هى درخت هاى پرتقال/ و ميان درخ تهاى بادام مزرعه ها گذشت
پرتقال و بادام مانند رؤيا/ تناسب تشبيه
12
ما را به ياد بياور، اينك كه ميان خار بيابا نها/ و كو ههاى سنگلاخ سرگردانيم
صحبت با سرزمين تشخيص
ما را به ياد بياور اكنون كه/ له كرده اند گل هاى نو شكفته در پشته هاى اطرافمان را
-1 زيباي ىها و گ لها 2- جوانان وطن) ) « گ لهاى نو شكفته » صحبت با سرزمين/ ايهام تشخيص
خانه ها را بر سرمان خراب كرد هاند/ اجسادمان را به هر طرف افكنده اند
هر و بر جناس
و راه بيابان را به رويمان باز گذاشته اند
ما را مجبور به تبعيد كردند كنايه
تا اين كه مزرعه ها برخود پيچيدند
كل مصراع (نابودى مزرع هها) مزرع هها بر خود پيچيدند/ كنايه تشخيص
و از سايه هاى آبى، خارهاى سرخ
خارهاى سرخ (بمب و موشك) ساي ههاى آبى (هواپيماها)/ استعاره استعاره
بر اجساد به جا مانده و طعم هى عقاب و زاغ شده، فرو ريخت
عقاب و زاغ تناسب
آيا از سرزمين تو بود كه فرشتگان/ سرودهاى صلح و شادى انسان را براى چوپانان خواندند؟
چوپانان (پيامبران) سرودهاى صلح و شادى (وحى الهى)/ استعاره استعاره
وقتى كه مرگ در شكم درندگان، دند ههاى بشر را ديد
دنده (اعضاى وجودى انسان) كل مصراع (نابودى انسا نها)/ مجاز مرگ ديد/ كنايه تشخيص
پرداخت/ جز او كسى نخنديد « دبكه » و در قهقه هى فشن گها/ بر سر زنانِ گريان، به
« او » قهقهه ى فشن گها/ تشخيص قهقهه ى فشن گها (اضاف هى استعارى)/ تشخيص استعاره
گريان و دبكه (نوعى جشن) [ خنديدن مرگ/ تضاد [ضعيف براى مرگ/ تشخيص
سرزمين ما زمرّد است
سرزمين به زمرّد -1 با ارزش 2- سبز)/ تشبيه ) « زمرّد » ايهام
ولى در بيابان هاى تبعيد/ بهارهاى پياپى
بهارها (سا لها) مجاز
13
“آراي ه هاى ابيات كتاب هاى درسى
جز زهر بر چهر هى ما نمى پاشد
زهر (تلخى و سختى) كلّ مصراع (بدبختى) / استعاره كنايه
با عشق خود چه كنيم
عشق خود (فلسطين) استعاره
در حالى كه چشم ها و دهانمان پر از خاك و شبنم ي خزده است؟
چش مها و دهان با ( شبنم ي خزده (اشك)/ لفّ و نشر (نامرتب چش مها و دهان/ استعاره تناسب
خاك و شبنم ي خزده
“از يك انسان
بر دهانش زنجير بستند/ دست هايش را به سنگ مردگان آويختند/ و گفتند: تو قاتلى
دهان و دست زنجير بر دهان بستن (خفقان و اجاز هى حرف زدن ندادن) / تناسب كنايه
غذايش را، تن پوشش را و پرچمش را ربودند
پرچم (هويّت يك ملت) نماد
و او را در سلولى انداختند/ و گفتند: تو سارقى
از تمام بندرگا ههايش راندند/ زيباى كوچكش را ربودند/ و گفتند: تو آواره اى
زيباى كوچك (فلسطين) استعاره
اى خونين چشم و خونين دست
مورد خطاب قرار خونين دست (فلسطين)/ تشخيص خونين چشم (فلسطين)/ استعاره استعاره
چشم و دست دادن فلسطين/ تناسب
به راستى كه شب رفتنى است
شب (ظلم و ستم) شب (ظلم و ستم)/ نماد استعاره
نه اتاق توقيف ماندنى است/ و نه حلق ههاى زنجير
توقيف و زنجير تناسب
نرون مرد، ولى رم نمرده است
رم (فلسطين) نرون (اسرائيليان)/ استعاره اشاره به داستان نرون پادشاه رم/ استعاره تلميح
14
با چشم هايش مى جنگد
كلّ مصراع (با بصيرت و آگاهى و با تمام وجود مى جنگد) كنايه
و دانه هاى خشكيد هى خوش هاى/ درّ هها را از خوشه ها لبريز خواهد كرد
دان ههاى خشكيده ى خوشه (مقاوم تهاى اندك) استعاره
“شعر حفظى
آن قصر كه جمشيد در او جام گرفت آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت
مصراع دوم (خرابه و ويرانه شدن قصر)/ جام ( 1- جام جم 2- جام شراب)/ كنايه ايهام
گرفت اول (اخذ كرد) و گرفت آهو و روبه / جناس تام اشاره به داستان جمشيد/ تناسب تلميح
مصراع اول (خوش گذرانى) دوم (شد)/ كنايه
بهرام كه گور مى گرفتى همه عمر ديدى كه چگونه گور بهرام گرفت
بهرام كه گور مصراع دوم (مردن بهرام)/ قلب گور (گورِ خر) و گور (قبر)/ كنايه جناس تام
بهرام م ىگرفتى با گور بهرام گرفت/ تكرار
برخيز و مخور غمِ جهانِ گذران بنشين و دمى به شادمانى گذران
غم و شادمانى برخيز و بنشين/ تضاد گذران (گذرنده) و گذران (بگذران)/ تضاد جناس تام
در طبعِ جهان اگر وفايى بودى نوبت به تو خود نيامدى از دگران
طبع جهان (اضافه استعارى) ب ىوفايى جهان/ استعاره تشخيص
آنان كه محيطِ فضل و آداب شدند در جمعِ كمال شمعِ اصحاب شدند
جمع و شمع آنان به شمع/ جناس محيط ( 1- احاطه كننده 2- اقيانوس)/ تشبيه ايهام
ره زين شب تاريك نبردند برون گفتند فسانه اى و در خواب شدند
در خواب شدند (مردند)/ شب تاريك (دنيا و آگاه ىهاى آن و حقيقت هستى)/ كنايه استعاره
مصراع اول (نفهميدن راز هستى) شب و خواب/ كنايه تناسب
پایان قسمت اول
هدف از این وبلاگ: آموزش زبان وادبیات فارسی متوسطه برای دانش اموزان عزیزم و تذکار این مطالب جهت همکاران ارجمندم. «فارسی را پاس می داریم ،زیرا گفته اند/قدر زر،زرگر شناسد،قدر گوهر،گوهری»