در امواج سند(همراه با معنای شعر و آرایه های ادبی آن
در امواج سند
به مغرب ، سينه مالان قرص خورشيد نهان می گشت پشت کوهساران
خورشيد هنگام غروب سينه خيز و آرام درپشت کوه های بلند پنهان می شد.
فرو می ريخت گردی زعفران رنگ به روی نيزه ها و نيزه داران
خورشيد نور زرد رنگ خود را مانند پودری زعفرانی رنگ برروی نيزه ها و سربازانی که نيزه داشتند می پاشيد.
نهان می گشت روی روشن روز به زپر دامن شب در سپاهی
چهره ی روشن روز در پشت پرده ی سياهی شب پنهان می شد .
در آن تاريک شب می گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی
درآن شب سياه درخشش حکومت خوارزمشاهيان هم خاموش می شد و از بين می رفت.
اگر يک لحظه امشب دپر جنبد سپيده دم جهان در خون نشيند
اگر امشب پادشاه ايران به موقع راه چاره ای پيدا نکند فردا مغولان همه جای ايران و مردم را به خاک و خون می کشند.
به آتش های ترک و خون تازيک ز رود سند تا جپحون نشپند
از آتش جنگ مغول و خون ايرانی هايی که کشته شده اند رود سند تا جيحون در خون فرو خواهد رفت.
به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده اپران کهن دپد
جلال الدين هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود فکر کرد که چگونه ايران با عظمت درخون فرو خواهد رفت.
در آن درپای خون در قرص خورشپد غروب آفتاب خويشتن دپد
هنگام غروب آفتاب و دريای خونی که از کشته شدگان در نظرش درست شده بود نابودي خورشيد حکومت خود را هم ديد.
چه اندپشپد آن دم ، کس ندانست که مژگانش به خون دپده تر شد
کسی نفهميد که جلال الدين در آن لحظه با خودش چه فکری کرد که از شدت ناراحتی اشک ، مژه هاش را خيس کرد .
چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
جلال الدين مانند آتش حتی سوزنده تر از آن به سپاه دشمن حمله کرد.
در آن باران تير و برق پولاد ميان شام رستاخيز مي گشت
جلال الدين در ميدانی که تيرها مانند باران بر او می باريدند و درخشش شمشير ها در ميدان جنگ که مانند روز قيامت بود می جنگد .
در آن درياى خون در دشت تاريك به دنبال سر چنگيز مي گشت
در آن شب در دشت تاريک که از کشته شدگان مانند دريای خون شده بود جلال الدين به دنبال جنگيز می گشت تا سر از تنش جدا کند .
بدان شمشير تيز عافيت سوز در آن انبوه ، كار مرگ مي كرد
جلال الدين با شمشير برّنده و کشنده اش سربازان مغول را می کشت و نابود می کرد.
ولي چندان كه برگ از شاخه مي ريخت دو چندان مي شكفت و برگ می كرد
اما آنقدر تعداد سربازان مغول زياد بود که هر چه می کشت چندپن نفر جای کشته شده ها را می گرفتند.
ميان موج مي رقصيد در آب به رقص مرگ ، اخترهاي انبوه
تصوير ستارگان در آن امواج رود سند که در حال حرکت بودندمانند رقص مرگ می رقصيدند .
به رود سند مي غلتيد بر هم ز امواج گران كوه از پی كوه
رود سند با موج ها ی بزرگ و ترسناک مانند کوه ها روی هم می غلتيدند .
خروشان ، ژرف ، بي پهنا ، كف آلود دل شب مي دريد و پيش مي رفت
رود سند در حالی که می خروشيد و بسيار عميق و وسيع و کف آلود بود دل شب را می شکافت و به راهش ادامه می داد.
از اين سدّ روان ، در ديده ي شاه ز هر موجي هزاران نيش مي رفت
هر موج اين رود مانند سدّی راه جلال الدين را بسته بود و هر موج مانند هزاران نيش بر چشمان جلال الدين فرو می رفت.
ز رخسارش فرو مي ريخت اشكي بناي زندگي بر آب مي ديد
اشک از چشمان او جاری می شد و پايان زندگی خود را نيز احساس می کرد.
در آن سيماب گون امواج لرزان خيال تازه اي در خواب مي ديد
جلال الدين در ميان امواج جيوه ای رنگ و نا آرام سند فکر تازه ای به ذهنش رسيد.
شبي آمد كه مي بايد فدا كرد به راه مملكت فرزند و زن را
شبی رسيده است که بايد در راه کشور زن و فرزندان را قربانی کند.
به پيش دشمنان استاد و جنگيد رهاند از بند اهريمن ، وطن را
بايد در مقابل اين دشمنان ايستادگی کرد و کشور را از دست شيطان نجات داد.
شبي را تا شبي با لشكر خرد ز تن ها سر ، ز سر ها خود افكند
جلال الدين يك شبانه روز همراه ياران اندک خود سر از تن مغول ها جدا کرد و آنها را کشت.
چو لشكر گرد بر گردش گرفتند چو كشتي ، باد پا در رود افكند
وقتی سپاهيان مغول اطراف او را محاصره کردند اسب تند روی خود را مانند کشتی به دريا انداخت.
چو بگذشت ، از پس آن جنگ دشوار از آن دريای بی پاياب ، آسان
وقتی که جلال الدين از آن جنگ سخت خود را نجات داد و به آسانی از آن رود عميق گذشت.
به فرزندان و ياران گفت چنگيز كه گر فرزند بايد ، بايد اين سان
چنگيز به ياران و فرزندان خود گفت : اگر وجود فرزند لازم است بايد مانند جلال الدين شجاع باشد.
بلي ، آنان كه از اين پيش بودند چنين بستند راه ترك و تازي
(شاعر می گويد)بله آنهايی که قبل از ما در اين سرزمپن زندگی می کردند اين گونه در برابر هجوم اقوام دشمن ايستادگی کردند.
از آن ، اين داستان گفتم كه امروز بداني قدر و بر ، هيچش نبازي
به اين دليل اين داستان را برای شما می گويم که امروز قدر وطن را بدانی و آن را خوار و کوچک نشماری.
به پاس هر وجب خاكي از اين ملك چه بسيار است ، آن سر ها كه رفته
برای حفظ و پاسداری هر وجب از اين خاکِ کشور انسانهای بزرگ و شجاعی کشته شده اند.
ز مستي بر سر هر قطعه زين خاك خدا داند چه افسرها كه رفته
ازعشق به اين آب و خاک و محافظت از هر قطعه ی اين سرزمين خدا می داند که چه انسانهای بزرگی جنگيدند و جان دادند.
آرايه ها و كنايه ها
1- سينه مالان=سينه خيز،سینه خیزرفتن خورشيدتشخيص دارد-گردزعفران رنگ =استعاره ازآفتاب زردرنگ
قرص خورشيداستعاره ازعظمت وجاه وجلال حكومت خوارزمشاهيان خورشيدكه همچون انساني زخمي پنداشته شده كه به آهستگي پشت کوه پناه مي گيرد ،استعاره مكنيه و تشخيص است.
2-نهان می گشت روی روشن روز... روی روز= تشخیص(برای روزمانندانسان صورت درنظرگرفته)-روزمجازازخورشید دامن شب = تشخیص- خرگه =خیمه وچادربزرگ ومجازاًبه معنای قدرت وشکوه خوارزمشاهیان.
3- در خون نشستن =كنايه ازكشته شدن،نابودشدن–امشب=قيدزمان– نهادبيت=جلال الدين-جهان مجازازايران– ازرودسندتاجيحون مجازازتمام ايران- آتش هاي ترك=استعاره ازفتنه هاوويرانگري هاي مغول– تازيك = غير ترك و غير عرب (ايرانيان) سند = رودي بزرگ كه از دره ي هيماليا و قره قورم سرچشمه مي گيردوبه درياي عمان مي ريزد-جيحون = آمودرياكه ازكوههاي شمال افغانستان سرچشمه مي گيردوبه درياچه آرال مي ريزد.يك دوبيتي قبل ازاين دوبيتي بوده كه حذف شده ( دل خوارزمشاه يك لمحه لرزيد/كه ديدآن آفتاب بخت خفته/زدست ترك تازي هاي ايام / به ْآبسكون شهی برتخت خفته )
4- شفق = سرخي آسمان هنگام غروب خورشيد–خوناب شفق=اضافه تشبيهي–شفق به خوناب تشبيه شده- در ياي خون استعاره ازسرخي شفق درهنگام غروب – غروب آفتاب خويشتن راديدن=كنايه ازروبه نابودي گذاشتن عمرو بخت واقبال کسی
5-چه انديشيد آن دم كس ندانست.....
خون ديده درمصراع دوم= اشك و كنايه ازبه شدت گريستن
دراين دو بيت شاعرابتدا جلال الدين رابه آتش تشبيه مي كند وسپس درمصراع بعداورابه آتش برتري مي دهديعني تشبيه تفضيل به كار مي برد.
6-درآن باران تیروبرق پولاد...
باران تير=اضافه تشبيهي – پولاد مجازازشمشير-شام رستاخيزاستعاره ازشوروغوغاي صحنه ي جنگ درشب – درياي خون استعاره ازميدان جنگ كه ازخون كشته شدگان همچون دريايي ازخون شده بود-به دنبال سرچنگيزمي گشت = به دنبال نابودي چنگيزبود(نشانگر نهايت كینه ونفرت ازمغولان وچنگيزخان )
7- بدان شمشیرتیزعافیت سوز...
كارمرگ كردن كنايه ازكشتن ، همانندمرگ ياعزرائيل عمل كردن–درآن انبوه = درآن سپاه انبوه مغول برگ استعاره ازتك تك سربازان وشا خه استعاره ازسپاه مغول– برگ مي كرد= برگ توليد مي كرد
8-میان موج می رقصید درآب...
دربيت اول ،تصويرآسمان وانعکاس ستارگان دررودسنداست كه بامتلا طم شدن آب رود، عكس ستارگان درآب نیزتكان می خوردوبه نظرجلال الدين رقص مرگ انجام مي دادندونشانگراين است كه ستارگان مرگ رابراي اووخانواده اش رقم زده اند(اشاره به اعتقادقدماكه هرانسان ستاره اي درآسمان داردوبامرگ اوستاره اش نيزخاموش مي شود.)–رقص مرگ ستارگان تشخيص دارد.دربيت دوم نيزتوصيفي ازرودسنداست و حركت موج هاي سنگين رودرابه فروريختن كوهي پشت سركوه ديگر تشبيه كرده است.
9-خروشان ،ژرف ،بی پهنا،کف آلود ....
درمصراع اول بیت اول آرایه تنسیق الصفات (چندصفت متوالی برای یک موصوف )- بی پهنا =عریض ،گسترده – ژرف=عمیق – دل شب =سیاهی شب یانیمه شب اضافه استعاری وتشخیص- سدروان استعاره ازرودسند که مانندسدی جلوی حرکت سپاه جلال الدین راگرفته بود- دیده ی شاه چشم شاه – نیش دردیده رفتن =کنایه ازآزارواذیت دیدن ازنگاه به چیزی،رنج بردن ازنگاه به چیزی- موج هابه نیش تشبیه شده اند.
10-زرخسارش فرومی ریخت اشکی .....
بنای زندگی اضافه تشبیهی- بنای زندگی برآب می دیدکنایه اززندگی خودراناپایداروفانی می دید-ازطرفی زندگی رابرآب دیدن می توانداشاره به چشم اشکبارجلال الدین هم باشدکه ازپشت اشک چشم به زندگی نگاه می کرد. سیماب گون امواج لرزان =امواج لرزان رابه سیماب(جیوه)تشبیه کرده است.
11-شبی آمدکه می باید فداکرد.....
اهریمن =درپهلوی یعنی عقل پلید،خردخبیث دراین جایعنی دشمن بداندیش وشیطان صفت- استاد=مخفف ایستاد، ایستادگی کرد مقاومت کرد-
12-شبی راتاشبی بالشکری خرد....
شبی راتاشبی = یک شبانه روز- خود= کلاه خود،کلاه جنگی- بیت تشبیه دارد اسب رابه کشتی تشبیه کرده
13- چوبگذشت ....
دشوار/آسان=تضاد- دریای بی پایان = رودعمیق
14-بلی آنان که ازاین پیش بودند.....
آنان که ازاین پیش بودند =پیشینیان ،گذشتگان – تازیک = غیرترک(فارسي زبان)
15- به پاس هروجب خاکی ازاین ملک....
ملک=سرزمین- سرهامجازازسربازان شجاع- زمستی= ازروی عشق وعلاقه به وطن- افسر=تاج مجازازسرسرداران
هدف از این وبلاگ: آموزش زبان وادبیات فارسی متوسطه برای دانش اموزان عزیزم و تذکار این مطالب جهت همکاران ارجمندم. «فارسی را پاس می داریم ،زیرا گفته اند/قدر زر،زرگر شناسد،قدر گوهر،گوهری»